مث حرفی که نگاهی .. نمیگفته و میگفته
اتفاقیه
که گاهی .. نمیافته و میافته
حس یخ زدن تو آتیش .. حال سوختن تو سرما
تو
بیداری یه خیاله .. یه حقیقته تو رویا
تو فکرش نیستیم و پیداش میشه .. ولی وقتی
که باید باشه میره
به حال و روز ما کاری نداره .. همیشه یا براش زوده
یا دیره
نه اینکه عاشقی حال خوشی نیست
.. نه اینکه زندگی بیعشق میشه
فقط کاش بین این حسای
مبهم .. بفهمم آخرش چی عشق میشه